یک بار دیگر
اگر قرار بود یک بار دیگر فرزندم را بزرگ کنم . انگشتم را کم تر به نشانه ی تهدید به سوی او می گرفتم .
کم تر به ادب کردن او می اندیشیدم و در مقابل ، بیش تر به بر قراری ار تباط با او اهمّیّت می دادم .
کم تر به ساعتم نگاه می کردم و چشم هایم را بیش تر برای نگاه کردن به او به کار می گرفتم .
با او بیش تر به گردش می رفتم . و ،
بادبادک های بیش تری به آسمان می فرستادم .
کم ترخود را جدی می گرفتم . امّا ،
جدّی تر با او بازی می کردم .
دشت های بیش تری را با او می پیمودم . و ،
ستارگان بیشتری را با او تماشا می کردم .
کم تر او را می کشیدم که تند تر راه برود . و ،
بیش تر در آغوشش می کشیدم .
رفتار خشک و سخت گیرانه ام را کم تر به کار می بردم ، و ، در عوض ، بیش تر حمایتش می کردم .
به جای فکر کردن به ساختن خانه ، اعتماد به نفس او را می ساختم
و به جای این که عشق به قدرت را در خود رشد دهم ، قدرت عشق ورزیدن را در خود پرورش می دادم .
نشریه ماهانه آموزشی - تربیتی (پیوند )
|
|